از دیدن این عکسا روده بر میشی

از دیدن این عکسا روده بر میشی

منوی اصلی
· صفحه نخست
· فهرست مطالب وبلاگ
· پروفایل
· پست الكترونيك
· آرشيو مطالب
· تعداد بازدید ها:

آرشیو مطالب
· ارديبهشت 1392
· بهمن 1391
· دی 1391
· آذر 1391
· آبان 1391
· مهر 1391
· شهريور 1391
· مرداد 1391
· تير 1391
· خرداد 1391
· ارديبهشت 1391
· فروردين 1391

نویسندگان
· اقا سعید

عناوین آخرین مطالب
بزرگ ترین ضربه عشقی من
عکس های کمیاب دوران کودکی باران کوثری
تصاویر جدید شکیـرا به همراه همسر و فرزندش
خانوووووووم… شــماره بدم؟
دوستانه گلم قدر مادراتونو بدونین
قدره مادرتونو بدونیدو باش تند حرف نزنید.داستانه زیرو بخونید
چرا عروس لباس سفید می پوشه ؟ (آخر خنده)
کی گفته دخترا حسود هستن؟ (آخر خنده)
پدر و دختر جوگیر (عکس متحرک)
ترول تفاوت آهنگ گوش دادن و درس خواندن
ترول جزوات دانشگاه
پارتی فوتبالیست ها(آخر خنده)
علامت عجيب دستشويي دریک رستوران تهران+عکس
حسودی////ترول////
پسر حاضر جواب / ترول
دوست دختر +عکس
طنز؛جغرافیاى خانم ها و آقایان
طنز؛ پاسخ های دانش آموز زرنگ
داستان خیانت سام حتما بخونیدش معرکس
طنز؛طرز فکر دختران و پسران ایرانی

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 48
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 475
بازدید کل : 205032
تعداد مطالب : 559
تعداد نظرات : 280
تعداد آنلاین : 1



بهترين ها





آمار وبلاگ:

مطالب علمی

آمار سایت

كدهای جاوا وبلاگ




كدهای جاوا وبلاگ




پیچک

ابزار گوگل پلاس

کد گوگل پلاس پیچک

قالب وبلاگ


آهنگ جدید و بسيار زیبای امید جهان و رابی به نام بیا کنارم با سه کیفیت

آهنگ جدید و بسيار زیبای امید جهان و رابی به نام بیا کنارم

 

لينک مستقيم :

آهنگ با کيفيت MP3 128
 
Bia Kenaram

آهنگ با کيفيت OGG 64

Bia Kenaram

آهنگ با کيفيت WMA 20

Bia Kenaram
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بینی بازیگران زن ایرانی +عکس

بینی بازیگران زن ایرانی +عکس

به نظرتون کدوم عملی نیست؟؟تو نظرات بگید

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پیرمرد ویتنامی که ۳۰ سال موهایش را نشست / عکس

 

پیرمرد ویتنامی

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

طنز نوشته های تصویری

این صحنه دقیقا یک هفته طول می کشید ! یادتونه؟


http://www.apam.ir/wp-content/uploads/2012/09/Fun-Pictures.jpg


خیار مجلسی


http://www.apam.ir/wp-content/uploads/2012/09/Fun-Pictures9.jpg



http://www.apam.ir/wp-content/uploads/2012/09/Fun-Pictures-.jpg

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سوتی های خنده دار شما

این سوتی مال یکی از دوستامه: یه روز ته کلاس نشسته بودیم داشتیم حرف می زدیم یهو گفت پسر یه شامپو جدید خریدم می زنی به کفت چنان سری می کنههههه!!!!!!!!!!(می خواست بگه میزنی به سرت چنان کفی میکنهههه) 
عرفان

یه بار داشتیم از یکی از پسرای کلاسمون صحبت میکردیم که یهو دیدیم جلومون ظاهر شد و ازم جزوه روز قبل رو خواست . منم خیلی جدی گفتم میارم واستون. یکم رفتیم جلو تر منم به هوای این که اون رفته زدم زیر خنده هی دوستم صدا زدم دیدم داره جدیانه راهشو ادامه میده. تو تعجب بودم که یهو محکم خوردم زمین آخه یه قسمت دانشگاهمون در حال ساخت بود و پر از سیمان و گچ و خاک…….. چشمتون روز بد نبینه پخش زمین شدم سرم رئ برگردوندم یهو دیدم تمام مسیر پسره پشت سرم بوده و الآنم مرده بود از خنده!تا من بش نگاه کردم روش رو برگردوند و ……خیلی خجالت کشیدم
ثریا


ادامه مطلب
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تو سايت زير اسمتون رو وارد كنيد تا ماشين شما بياد.....

تو سايت زير اسمتون رو وارد كنيد تا ماشين شما بياد.....

کلیک کنید....

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عکسی از مستر بین به همراه همسر و دختر زیبایش
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سوژه های مترو


ادامه مطلب
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دختر اهوازی و آرتیست بازی بر روی موتور در کنار ساحل+عکس

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

داستان طنز مسافر اتوبوس خیلی باحاله

dastan tanz داستان طنز مسافر اتوبوس

 

یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.

یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.

خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.

اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…

رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟

 

گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

.: دیگه مطمئن شدم اینجـــــا قزوینه !

دیگه مطمئن شدم اینجـــــا قزوینه ! + عکس

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

اعتراف می کنم - سری دوم

سلام من اعتراف ميكنم بعضي موقع ها با خودم حرف ميزنم

-------------------------------    -------------------------------

اعتراف میکنم درتنها عشقم شکست خوردم عشقی که تمام زندگی ام بوده بدلیل مشکلات مختلف زندگی که جملگی دست بدست هم دادند تا مرا شکست بدهند

-------------------------------    -------------------------------

 

اعتراف میکنم که شب رو فقط و فقط واسه این دوست دارم که برم تو رختخواب و کلی واسه خودم رویا بافی کنم.
اشرف


-------------------------------    -------------------------------

 

اعتراف میکنم که در بچگی فکر میکردم خدا بالای ابر ها رو صندلی نشسته و داره مارو نگاه میکنه

 

-------------------------------    -------------------------------

 

اعتراف میکنم که تو کودکیم وقتی تو خونه تنها بودم وجلوی تلویزیون مینشستم میترسیدم شیطونی کنم چون فکرمیکردم آدمایه توی تلویزیون منو میبینن!!!!!!!! 
محمد ازهمدان

-------------------------------    -------------------------------

من در بچگی یک دست کت و شلوار به همراه مادرم
 خریده بودم بعد از آوردن به خانه خوشمان نیامد بردیم
پس بدیم قبول نکرد بازورو دعوا مقداری از پولمان را کسر کر د
وتحویلمان  داد به خانه برگشتیم  یادمان افتاد در جیب کت کمی
پول گذاشته بودیم از ترسمان دیگر بر نگشتیم
   پولی که به ما داده بود شمردیم دیدیم بیشتر از
قیمت کت و شلوار به ما داده است حتی بیشتر از پولی که تو جیب کت
بود .پول خودمان را بر داشتیم بقیه پول را در صندوق صدقات
انداختیم واین به خاطر رفتار زشت آن آقا بود و اعتراف میکنم
که اشتباه کردیم حتی به فروشنده نگفتیم جیب کت را بگردد..

-------------------------------    -------------------------------


من اعتراف می کنم در کودکی شب ها فکر می کردم درختان راه می روند

-------------------------------    -------------------------------


اعتراف می کنم که: وقتی بچه بودم رو سر مورچه ها فوت میکردم که مورچه ها فکر کنن باد اومده یا میریختمشون تو ی کاسه اب ک باز اونا فکر کنن سیل اومده!!!!!!!!!!!!                   
یادش بخییر

-------------------------------    -------------------------------

 

تو بچگیم تیله های زیادی داشتم که یکی از اونها 3 پره بوداون تیله 3 پر قهرمان خیالی من تو تمام جنگ ها بود (ما بچه های زمان جنگ بودیم )
الان هم تو سن 34 سالگی اون تیله و بقیه تیله ها (سربازا) را دادم به بچه هام ولی هنوز هر وقت به اونا نگاه می منم یاد اون دهه و دوستام میفتم

امیرعلی


-------------------------------    -------------------------------

اعتراف میکنم دوم راهنمایی که بودم سوزن گذاشتم روی صندلی معلم درس
دینیمون چون که از این درس فراری بودم.وقتی معلم روی صندلی نشست و اون
بلا سرش اومد یکی دیگه را به جای من تنبیه کرد تا الان هم کسی نمیدونست
که من این کار را کردم.

-------------------------------    -------------------------------


اعتراف میکنم که تازه فهمیدم خوشبختی یعنی وقتی که با بابام تو خیابونا قدم میزدیم مثل دختربچه ها دستاشو میگرفتم ،دستای گرم و قویشو، اینطوری احساس میکردم که یه تکیه گاه به بزرگی و استواری کوه دارم. افسوس که اون دستا دیگه تو دستم نیست....
اعتراف میکنم که خوشبختی یعنی وقتی که از خونه میرفتم بیرون بابام چند بار بهم زنگ میزد سراغم رو میگرفت ، تاوقتی برنمیگشتم خونه خیالش راحت نمیشد، افسوس که دیگه نمیتونه سراغم رو بگیره....
اعتراف میکنم که خوشبختی یعنی وقتیکه بابام به جای من غصه ی پایان نامه ام رو میخورد ، اینطوری من دیگه به مشکلاتم فکر نمیکردم چون می دونستم حامی بزرگی دارم که مشکلات من براش خیلی مهمه، افسوس که دیگه نیست تا غم پایان نامه ام رو بخوره...
اعتراف می کنم که بعد از پدرم  فقط نفس میکشم ، اون روح منم باخودش برد....
اعتراف میکنم که بزرگترین آرزوی این روزای من در آغوش کشیدن پدرمه، شنیدن ضربان قلبش ،حس گرمای تنش، بوسیدنش ، شنیدن صداش....
اعتراف میکنم که بزرگترین آرزوی این لحظه ام اینه که پدرم بود تا بهش دوباره اعتراف میکردم که چقدر دوستت دارم، ولی افسوس....

-------------------------------    -------------------------------


بچه که بودم 4 سالم بودا فکر میکردم پسرم و با بابام میرفتم حموم و با پسرا بازی میکردم 

چهرزاد

 

-------------------------------    -------------------------------

 

با سلام خدمت همه دوستان قصد من ازین اعتراف توهین وجسارت به هیچ یک از اعضای محترم خورشید نیست چون همه مثل خورشید پاکیم
اعتراف می کنم در کودکی و تا زمان دوم راهنمایی  فکر می کردم زنان بوسیله ادرار باردار می شوند  و این برایم خنده دار ترین موضوع بود زمانی که به بلوغ کامل رسیدن با عذر خواهی مجدد

جمال


-------------------------------    -------------------------------

سلام من توبچگی خیلی کنجکاوبودم مثلا دوسداشتم بدونم وقتی کسی دچاربرق گرفتگی میشه چ جوری میشه /ازاینرومیخ کردم توپریزخونه 5سالم بود/بعدش دیگه فهمیدم تمام تنم میلرزید
شهره

-------------------------------    -------------------------------


من اعتراف می کنم وقتی بچه بودم ، همیشه وقتی اسم خارجی به گوشم میخورد فکر میکردم یه نوع حیوونه !!!!!!!!!! فکر میکردم اونایی که خارج از کشور زندگی میکنن آدم نیستن

-------------------------------    -------------------------------


اعتراف می کنم  که کسی رو دوست دارم که کسی رو دوست داره و این تو دلمه

-------------------------------   -------------------------------

 

با سلام
من اذین هستم .27 سال سن دارم
من وقتی کوچیک بودم به اسمون که نگاه میکردم ابروهارو که میدیدم ابرهایی که شکل انسان بودن میگفتم اون خداست وهر کدوم که بزرگتر بودن اسم اونو میگفتم مطمنم خدا همونه
مطمئنا زیاد از این اشتباهات دارم تو کودکی ولی الان فقط این تو ذهنمه و این یادم هست .باز یادم افتاد براتون میغرستم
شاید زیاد جالب نبود ولی یه اعتراف واقعی و خنده داره که در کودکی داشتم .
با تشکر


-------------------------------    -------------------------------

اعتراف می کنم که وقتی ابتدایی بودم همیشه تو شب کابوس معلمم رو میدیدم :|

-------------------------------    -------------------------------


ترم دوم دانشگاه بودم (پیام نور)، کلاس ریاضی داشتیم و چون اول ترم بود و هنوز کلاسها کاملا تشکیل نشده بود کلاس مملو از جمعیت بود(تقریبا 90-100نفر) و تنها 4تا پسر بودیم که همش داشتیم حرف میزدیم!
بالاخره استادمون که خانم هم بود عصبانی شد و منو کشوند پای تخته، تا رسیدم پای تخته دیدم همه دارن یواشکی میخندن(چندتا از دخترا فکر کنم غش کردن از خنده، سرشون رو دسته صندلی بود مثل ویبره موبایل تکون میخوردن!!)
هنوز چیزی ننوشته بودم که دیدم استادمون هم قیافش یه جوری شد و با یه لحنی گفت بفرمایید بشینید!!!
وقتی که رسیدم جای صندلی و خواستم بشینم دوستم گفت:
لباس زیرت آبیه؟؟؟!!!
تا اینو گفت نگاه کردم دیدم شلوارم از پشت اندازه یه وجب جر خورده بود!!!
اون ترم از خجالت دیگه دانشگاه نرفتم(البته بعضیا هنوزم اون جریانو فراموش نکردن)
حامد

-------------------------------    -------------------------------


اعتراف می کنم که وقتی بچه بودم فکر می کردم.ساعت هر وقت بهش نگاه می کنیم شروع به کار کردن .
واسه همین همیشه می خواستم ساعت رو گیر بندازم و مچشو بگیرم

-------------------------------    -------------------------------

اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارساله مون رو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چه طوری؟
دیدم بچه تحویلم نگرفت باباهه خندید.
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چه قدر بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای...
گفت اون اسمش پارساست، اسم باباش نویده!

 

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بدترین سوتی که ممکنه یه شوهر بده (حتما بخوانید)
bc13cbaa0d78df1808aca1355e0d6da1 بدترین سوتی که ممکنه یه شوهر بده (حتما بخوانید)

 

همسر: چکار میکنی بعد اینکه من بمیرم؟ میری زن دیگه میگیری؟
شوهر: قطعا نه!
همسر: چرا نه؟ دوست نداری دوباره متاهل بشی؟
شوهر: خوب معلومه که میخوام
همسر: خوب پس چرا نمیخوای دوباره ازدواج کنی؟
شوهر: باشه باشه دوباره ازدواج میکنم
همسر: ازدواج میکنی واقعا؟
شوهر: ……!؟
همسر: یعنی تو همین خونمون باهاش زندگی میکنی؟
شوهر: البته خوب اینجا خونه خوب و بزرگیه
همسر: بهش اجازه هم میدی ماشینم رو برونه؟
شوهر: احتمال زیاد، خوب ماشین نو هست دیگه
همسر: عکسهای من رو هم با عکسهاش عوض میکنی؟
شوهر: اگر جای مناسبی باشه چرا که نه؟
همسر: جواهراتم رو هم بهش میدی؟
شوهر: مطمئنم که اون جواهرات مخصوص خودش رو طلب میکنه
همسر: یعنی کفشم رو هم میپوشه؟
شوهر: نه سایزش ۳۸ هست
همسر: [سکوت]
شوهر: [گند زدم!]

 
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

جمله های فوق خنده دار
 
9f4b79b74f1f28f1f0343770e7575d09 جمله های فوق خنده دار

 

ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺯ ۳۳ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﻧﺒﺎﺭﯾﺶ

ﮐُﺮﺳﯽ ﻭ ﻣﻨﻘﻞ ﺯﯾﺮﺵ + ﻟﺤﺎﻓﺶ ، ﭼﺮﺍﻍ ﻋﻼ ﺍﻟﺪﯾﻦ ﻭ ﮔﺮﺩﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﻪ ﻓﺘﯿﻠﻪ ﻭ ﺑﺸﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﻔﺖ ﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺎﯼ ﺫﻏﺎﻝ ﻭ ﮐﻠﯽ ﮐﭙﺴﻮﻝ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﮔﺎﺯ ﺭﻭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
********************************
“ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻋﺠﺐ ﺑﺎﺩﯼ ﻣﯿﺎﺩ ، ﻫﻮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻨﮏ ﺷﺪﻩ ”!

.

.

ﻣﻘﺪﻣﻪ ﭼﯿﻨﯽ ﭘﺪﺭﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻮﻟﺮ !!!
********************************
ﺍﮔﻪ ﺗﻮﯼ ﺍﻟﻤﭙﯿﮏ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ، ﺍﻻﻥ ﯾﻪ ﻃﻼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻗﻄﻌﻦ !
********************************
ﮐﺎﺭ ﺳﻠﻤﻮﻧﯽ ﯾﺠﻮﺭﺍﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﻓﻮﺗﻮﺷﺎﭘﻪ ﻭﻟﯽ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺍﯾﻦ یکی Undo ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﺍﮔﻪ ﮔﻨﺪ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﺩﻩ
********************************
ﻓﺎﻣﯿﻠﻤﻮﻥ ﺭﺗﺒﻪ ﮐﻨﮑﻮﺭﺵ ۲۹۹ ﺷﺪ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻭﺍﺳﺶ ۲۰۷ ﺧﺮﯾﺪ ، ﻣﺎ ۹ ﺷﺪﯾﻢ.....


ادامه مطلب
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رفیق ناباب


یه روز یکی از بچه های دانشگاه زنگ زد بهم گفت برم خونشون براش نرم افزار کد ویژن رو نصب کنم تا بتونه برنامه نویسی روی میکروکنترلر رو شروع کنه.
منم قبول کردم و رفتم خونشون.در رو که باز کرد مادر این دوستمون سلام علیک خیلی گرمی با من کرد و کلی تحویلم گرفت.
نرم افزار رو روی سیستمش نصب کردم و یکی دیگه از نرم افزارهاشم که تاریخ گذشته بود کرک کردم تا مشکلش رفع شه.بهشم گفتم کرک این نرم افزارو برات می ذارم ا
ینجا هر وقت لازم شد دوباره ازش استفاده کن.
موقع رفتن که شد دیدم مادره به دوستم میگه دیگه این پسره رو نیاری خونه ها!!‌ ایندفه اینجا ببینمش زنگ می زنم پلیس بیاد.
منم به روی خودم نیاوردم و از دوستم خداحافظی کردم و اومدم پایین دم در منتظرش وایسادم.
دوستم اومد ,دیدم داره از زور خنده داره زمین رو گاز میزنه.
بهش گفتم: زهر مار.نه به سلام علیک اول نه به خداحافظی آخر.!!!!!!!
دوستم گفت مادرش از پشت در می شنیده که من میگم : "کرک برات گذاشتم" و اونم فکر کرده من مواد فروشم دارم به پسرش کراک می فروشم.
خلاصه بنده خدا می خواسته پسرش رو از بند اعتیاد و رفیق ناباب برهاند که نزدیک بود ما در این راستا مورد عنایت قرار بگیریم.
  

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عکس های زیبای شهرزاد عبدالمجید

http://img4up.com/up2/32600136033064376920.jpg


ادامه مطلب
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خورشید بد جنس !

http://www.apam.ir/wp-content/uploads/2012/08/5153987_700b.jpg

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بلندقدترین دختر ایران !

http://www.epatogh.com/uploads/admin/1391/05/30/7/abe0a66715.jpg

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

اگر مرورگرها زن بودن !



http://www.apam.ir/wp-content/uploads/2012/08/13915807023757844550.jpg

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: دو شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کفش های قلاب بافی شده

کفش

کفش

کفش

کفش

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نقاشی های آبرنگ

گروه اینترنتی خورشید


ادامه مطلب
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گل ها جالب رقاص + عکس 

 

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صورت خندان یک عنکبوت / عکس

به لطف علایم عجیب و غریب روی بدن این موجود کوچک که شبیه یک Happy Face (صورت خندان) بزرگ است، این نام مستعار را به آن دادند.
طول این عنکبوتیان کوچک که در جنگل های انبوه جزایر هاوایی یافت می شوند، فقط چند میلیمتر است و گفته می شود که ضرری به انسان نمی رسانند.

عنکبوت

نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بازیگوشی گربه های ناز و ملوس

گروه اینترنتی خورشید

گروه اینترنتی خورشید

گروه اینترنتی خورشید


ادامه مطلب
نویسنده: اقا سعید ׀ تاریخ: جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,
׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

سلام من تنها تا ابد هستم به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم خوشتون بیاد و نظر بدین هر مطلبیم خواستین بزارین تو نظرات منم واستون میزارم


لینک دوستان
· اشک های او...· آتنا عشق وخنده· تنها برای توღღღ TATALOOღღღ· عشق دروغین· هرچیز جالب وخنده دار و عاشقانه· باران· King Of Dark· رنگارنگ· dalili baraye ba ham budan· All It· Heart.beat· طرفداران میشا کالینز و جنسن اکلس|سوپرنچرال· ما دو تا....· Love is pure· lovely· ادبستان· زمزمه های دل· عاشقانه ها· ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق کلاسیک و آدرس loveclassic.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





· فال حافظ

· قالب های نازترین

· جوک و اس ام اس

· زیباترین سایت ایرانی

· جدید ترین سایت عکس

· نازترین عکسهای ایرانی

· بهترین سرویس وبلاگ دهی

· وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لینکهای روزانه
· ثبت نام xpango
· عاشقانه ها
· حمل ماینر از چین به ایران
· حمل از چین
· بوق دوچرخه
· یکانسر
· آی کیو مگ
· ریحون مگ
· مجله خبری کسب و کار برتر

جستجوی مطالب



طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com


CopyRight| 2009 , loveclassic.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM